مامان نمیگفت: «گوشیم هنگ میکند» یا وقتی میگفت هم از این واژه خوشش نمیآمد، برای همین جور عجیبی تلفظ میشد در دهانش. اما به جایش چیز قشنگتری پیدا کرد. میگفت: «سنگ شد». «داشتم جواب فلانی رو میدادم که صفحه سنگ شد»، «میخواستم فلان عکس رو ببینم که گوشی سنگ شد». البته همهی اینها را به گیلکی میگوید. خلاقیت و خواستی در این معادلگذاری هست که ذرهای از آن را برای فرهنگستان و خودمان آرزومندم. یکی، کنار نیامدن با هر واژهای که بیچونوچرا میپذیریمش. هر از گاهی از ما میپرسد «کامنت» یعنی چه یا Share چه کار میکند و سؤالهایی دیگری از این دست.. گمانم برای اینها هم معادلهایی خواهد یافت اگر بخواهد. دوم تلاش برای پس زدنِ زبانی تحمیلی که با ورود وسایل دیجیتال و شبکههای اجتماعی از در و دیوار میبارد. خیلی ساده، با اینکه با فنگلیش آشناست و مشکلی در فهم آن ندارد با این زبان قرابتی حس نمیکند پس به کار نمیبردش و مثل آدمهای خندهدار از واژههای زبانی «خارجی» برای پرستیژ اجتماعی استفاده نمیکند. اما از همه قشنگتر اینکه از بین همهی امکانات موجود، عنصری از طبیعت را برای معادل انتخاب کرده است که نشان از پیوند عمیق او با طبیعت است، هرچند که این پیوند در خودآگاهش کمرنگ شده باشد.
ما چه کردهایم در عوض؟ نه تنها «هنگ کردن» و «لود شدن» و غیره را برای توصیف ابزارها و کارکردشان وارد فارسی کردهایم، بلکه به این راضی نشدهایم و از آنها برای توصیف ویژگیها و حالات انسانی خود نیز استفاده میکنیم. «از جوابی که داد هنگ کردم و طول کشید تا دوباره لود بشم». بله.. «انسان، ماشین است» و چه استعارهی وحشتناکی است این.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر