![]() |
Dance فیفی از خوشحالی زوزه میکشد Henry Matisse بهمن محصص |
قرابت این دو اثرِ خاص برایم آنقدر زیاد است که اگر خالقشان را نمیشناختم میتوانستم باور کنم هر دو کار یک نقاش هستند. کافی است به فیفی نگاه کنم یا یادش بیفتم تا همان لحظه صدای زوزه - خنده اش را بشنوم، و کافی است رقصِ ماتیس را ببینم تا صدای موسیقی و پاکوفتنی به گوشم بیاید که هر بار وحشیتر، پیشبینیناپذیرتر، و مرگبارتر باشد.
آن بدنهای عریان با آن حمیّت عجیب در پایکوبی در کنجِ جهان و آن دهانِ زوزهکش روی بدنی چنین سرخ به سماجت در کاری هستند. کسی هست که در اوج شادی به ضجه و زوزه میرسد و کسی هست که میرقصد تا که جان از بدنش به درآید. کسی هست که در زوزهاش به خنده میرسد و وقتِ جان دادن، میرقصد.
هر دو اثر، یک "نهایت" را تصویر کردهاند. نهایتی که در آن چیزهای متضاد به هم میآمیزند. اما در این زوزه و رقص ضرورتی هم هست؛ همان ضرورتی که شهرزاد داشت و در آن مرگ و زایش را به هم آمیخت. پرسش از زندگی همان پرسش از مرگ است؛ و پرسش از اندوه همان پرسش از شادی است. این رازی است که مجنونهای عالم به تمامی زیستهاند و میدانند.
* نقل قولی از ماتیس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر