متن خوب امین بزرگیان در باب رقص و چیزهای دیگر:
پنجشنبه، آبان ۴
چهارشنبه، آبان ۳
یکشنبه، مهر ۳۰
مرگ تدریجی دانشگاه
ایگلتون دقیق و هوشمندانه مینویسد. علاوه بر اینها طنزی دارد، که حتا در خواندن متنی که میتواند تلخی بیاورد، روان آدم را تازه میکند. این نوشته نقدی است به سیاست کنونی دانشگاههای بریتانیا. او که خود به همین دلیل از آکسفورد استعفا داد، به روندی که فلج کردن دانشگاه و بهویژه علوم انسانی را در سر میپروراند، اعتراض میکند.
اگر به این موضوع علاقهمندید، بخوانید:
شنبه، مهر ۲۲
"بشو؛ و شد"
شگفتیهای عالم کم نیست. یکی هم این؛ که به شما بگویند خالق این اثر به هنگامِ خلق آن شنواییاش را بالکل از دست داده بود.
این نتهای شتابان، این ضرباهنگ فاتح، این شادی مغرور، این خیزش و کوبش، این همه رنگ و جسارت، این "بشو؛ و شد".
کسی با ما شوخی دارد.
دوشنبه، مهر ۱۷
I don't paint things. I only paint the difference between things.*
![]() |
Dance فیفی از خوشحالی زوزه میکشد Henry Matisse بهمن محصص |
قرابت این دو اثرِ خاص برایم آنقدر زیاد است که اگر خالقشان را نمیشناختم میتوانستم باور کنم هر دو کار یک نقاش هستند. کافی است به فیفی نگاه کنم یا یادش بیفتم تا همان لحظه صدای زوزه - خنده اش را بشنوم، و کافی است رقصِ ماتیس را ببینم تا صدای موسیقی و پاکوفتنی به گوشم بیاید که هر بار وحشیتر، پیشبینیناپذیرتر، و مرگبارتر باشد.
آن بدنهای عریان با آن حمیّت عجیب در پایکوبی در کنجِ جهان و آن دهانِ زوزهکش روی بدنی چنین سرخ به سماجت در کاری هستند. کسی هست که در اوج شادی به ضجه و زوزه میرسد و کسی هست که میرقصد تا که جان از بدنش به درآید. کسی هست که در زوزهاش به خنده میرسد و وقتِ جان دادن، میرقصد.
هر دو اثر، یک "نهایت" را تصویر کردهاند. نهایتی که در آن چیزهای متضاد به هم میآمیزند. اما در این زوزه و رقص ضرورتی هم هست؛ همان ضرورتی که شهرزاد داشت و در آن مرگ و زایش را به هم آمیخت. پرسش از زندگی همان پرسش از مرگ است؛ و پرسش از اندوه همان پرسش از شادی است. این رازی است که مجنونهای عالم به تمامی زیستهاند و میدانند.
* نقل قولی از ماتیس
اشتراک در:
پستها (Atom)